محل تبلیغات شما



ضرب المثل من سَوَ کنین ته دروَ کَنی»؛ یعنی من می کارم، تو درو می کنی! کاربرد این ضرب المثل جایی است که وقتی دو تن هم کاسه هستند و غذا آبکی است و ضرورت دارد که نان در آن ریزه زیزه شود، استفاده می شود. بعضی شریکانِ هم کاسه به حال ِ دوست خود رحم نمی کنند و در حالی که شریک آنان در حال تکه کردن نان در غذا است، بدون اینکه به او کمک کنند، شروع به خوردن می کنند. در این هنگام، شریکِ زحمتکش برای اینکه کنایه ای به این آدمِ پخته خوار زده باشد می گوید که من سَوَ کنین
بير» در ترمینولوژی حماسی بلوچ بسیار مشهور است و برای فرهنگ حماسی بلوچ یک کلیدواژه ی بسیار مهم به شمار می رود. به نظر می رسد این بیر همانی باشد که در ترکیبِ عطفیِ اسیر و ابیر» دیده می شود. مصطفی راد در مقاله ای تحت عنوان بیر، ابیر، اسیر و ابیر» به بررسی واژه ی ابیر» پرداخته است. وی این واژه را در گیلکی به معنایگم و مفقود» و در زبان های بودایی و سغدی به معنای یافتن و پیدا کردن» و نیز بَرده شده» می داند .او با استناد به بیتی از لامعی گرگانی، بیر
پترونک که در بلوچی تلفظ هایی چون پتروک و پتریک نیز دارد، گیاهی است وحشی که از آخر اسفند تا اواخر فروردین در کوه های بلوچستان رشد می کند. این گیاه بسیار خوشمزه است و در بین مردم بلوچ، طرفداران فراوانی دارد. این گیاه در بخش گلباف استان کرمان نون تنکو» نامیده می شود . در خراسان با نام نقودشک» یا نقوتشک» شناخته می شود و به نام های گالوک» و نون پیغمبر» هم نامبردار است. در نائین پرپولوک» نامیده می شود.
در زبان انگلیسی به گل و لای» mud می گویند و در بلوچی نیز با تفاوت در تلفظ، مَٹ گفته می شود. مشخص است این دو، در اساس یک واژه با دو تلفظ متفاوت هستند. mud noun \ ˈməd \ Definition of mud a slimy sticky mixture of solid material with a liquid and especially waterespecially : soft wet earth https://www.merriam-webster.com/dictionary/mud
شعری که چند سال پیش به سفارش نشریه ی زرین دشتِ تربت جام سروده بودم. این شعر، نقدی بود بر سرعت گیرهای بی قاعده ای که در شهرستان تربت جام، رانندگان را آزار می داد. باید این توضیح را بیفزایم که گُلکِ پلخمون» شخصیتی بود مانند گل آقا». خراسانی ها به تیرکمان پلخمون» می گویند. چون هدف بنده، نشانه گرفتن کاستی های جامعه بود، این شخصیت را به چنین نامی مسما کردم: دعا کن از برایم پیر تربت! اسیرم من به سرعت گیر تربت دل و روده به هم خورد از عبورش برون کرد معده ام
'لڈتِن" در بلوچی مصدری است به معنای "بار کردن"؛ مثلا می گوییم: "ماشینا لَڈِت" یعنی ماشین را بار زد. در زبان انگلیسی نیز، loading به معنای بارگذاری و بارگیری کردن است: load: anything put in or on something for conveyance or transportation; freight; cargo
یکی از واژگان فارسی گذشتهبَر» بوده که در زبان بلوچی همین واژه در دو شکل متفاوت (از لحاظ تلفظ و از حیث معنا)تجلی یافته است. اگر بر» به معنای سینه باشد در بلوچی به آن، گُور(Gvar) می گویند: نی گور دردَ کنت: سینه ام درد می کند همچنین اگر به معنای به تن کردن» باشد نیز به همین شکل است: پُچّانَ گورا کن: لباس ها را به تن کن. اگر در معنی به آغوش کشیدن باشد، از بَڌ» استفاده می کنیم: زاگا بَڌ کن: بچه را بغل کن.
در زبان بلوچی به گربه پِشِّک » و پِشُّک » می گویند. نکته ای که می خواهم عرض کنم این است که این واژه به همین شکل در زبان کردی نیز هست و کردها بدان، پِشیک» می گویند. سید ادّی شیر، صاحب کتاب الالفاظ الفارسیه المعربه»، واژه ی عربی البَسّ» را معرب(= عربی شده) همین واژه می داند.
کهن ترین نوشته ی باقی مانده ی ایرانیان، اوستا نام دارد. برخی از واژگان کهن بلوچی در اوستا موجود است که نشان دهنده ی کهنگی و اصالت این زبان است. در این نگاشته ی کوتاه به چند مورد اشاره می کنیم. این واژگان یا عینا در اوستا و بلوچی مشابه هم هستند یا اینکه بخشی از یک واژه ی اوستایی در زبان بلوچی وجود دارد: 1- در اوستا از دیوهای مزندری نام برده شده است. بخش نخست واژه ی "مزندر" یعنی "مزن"، هنوز هم در بلوچی موجود است؛ مزن، یعنی بزرگ.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ادب روز ذهن واژه های کیوان نسترن 4